توسعه صنایع معدنی از ارکان اصلی پیشرفت اقتصاد ملی است
|
صنعت فولاد به اهداف افق ۱۴۰۴ دست یافته است
|
بخش اعظم مینروبی مسیر راهآهن شلمچه - بصره انجام شده است
|
وزیر صمت: سهام خودروسازان واگذار میشود
|
هشدار وزیر صمت درباره قاچاق سوخت معادن
|
پروژههای عمرانی از دل تحریم و تنگناها سر بلند کردند
|
وزیر صمت: ارزآوری کشور با مقررات فعلی لطمه میخورد
|
شبکههای غیررسمی مالی، صادرات را تا ۱۵ درصد گرانتر کردهاند
|
قرارداد ۲۵۰ مگاوات نیروگاه خورشیدی برای شهرکهای صنعتی منعقد شد
|
نمیتوانیم خود را منفک از زنجیره ارزش جهانی بدانیم
|
انتقاد تند وزیر صمت به قطع کامل برق صنایع بزرگ در ۱۵ روز آینده
|
آمادگی وزارت صمت برای افتتاح طرحهای فناورانه در کرمانشاه
|
ممنوعیت واردات کالاهای خارجی مشابه ساخت داخل ادامه دارد
|
چهارشنبه 21 خرداد 1404
Toggle navigation
صفحه نخست
درباره ما
آرشیو
تماس با ما
گاف منافقین در مواجهه با یک جاسوس نفوذی!
تاريخ:بيستم خرداد 1404 ساعت 08:57
|
کد : 304420
|
مشاهده: 27
درب اتاق باز شد و زنی بنام «مرضیه» با چند نفر از سران فرقه وارد اتاق شدند. او را میشناختم در روابط پادگان اشرف بود. روی صندلی نشستند و مرضیه شروع کرد به بد و بیراه گفتن. گفت: «چرا اعتراف نمیکنی که نفوذی هستی چرا وقت ما را میگیری؟ میدانی اگر تو را تحویل دولت عراق بدهیم و به آنها بگوییم تو جاسوس هستی تو را در جا اعدام میکنند. دولت عراق با جاسوس شوخی ندارد!»
به گزارش ایسنا، فواد بصری از سربازانی به شمار میآید که توسط سازمان منافقین به اسارت در آمده است. او در خاطرهای روایت میکند: «من آگاهانه به فرقه رجوی نپیوستم. در دوران جنگ سرباز بودم و به اسارت در آمدم و با فریب و وعدههای فریبنده وارد مناسبات فرقه رجوی شدم. دورانی که در فرقه رجوی بودم هیچ یک از سران فرقه و کادرهای آنها که رده پوشالی فرمانده را به آنها داده بودند، قبول نداشتم و اساسا هیچ گزارشی به آنها نمیدادم.
برای اینکه در درونم حرفی را نگه ندارم با دوستانم محفل میگذاشتم و خودم را تخلیه میکردم. نشستهای جمعی متعددی برای من برگزار میکردند و مرا میکوبیدند. یک روز در مقر مشغول کار بودم فردی به نام «مجید مهدویه» سراغم آمد و گفت: «بعد از ظهر با تو کار دارند. لباسهای مرتب بپوش و آمادگی رفتن داشته باش.» من هم در جواب گفتم: «کجا باید برم؟» در جواب گفت: «خودم هم نمیدانم.»
حدودا ساعت ۵ بعد از ظهر بود که سراغم آمدند و به من گفتند سوار ماشین شو و مرا به ستاد باصطلاح ارتش بردند. درب یکی از اتاقها را باز کردند و به من گفتند روی صندلی بشین و منتظر باش. نزدیک به یک ساعتی در اتاق نشسته بودم کم کم داشت حوصلهام سر میرفت. درب اتاق باز شد و «مجید عالمیان» و «سید سادات دربندی» با نام مستعار «عادل» وارد اتاق شدند. سلام کردم جواب مرا درست ندادند و شروع کردند به بد و بیراه گفتن. گفتند: «ما تحقیق کردیم که تو نفوذی هستی.» من درجا خشکم زد! ادامه دادند: «اگر نفوذی نبودی در مناسبات خراب کاری نمیکردی و مناسبات ما را با محفلهایی که برگزار میکنی شخم نمیزدی. یک مجاهد که این کارها را در مناسبات نمیکند پس تو نفوذی هستی.»
به من مهلت نمیدادند حرفم را بزنم. یک کاغذ جلوی من گذاشتند و گفتند: «بنویس که من نفوذی هستم و مرا رژیم فرستاده.» تا میخواستم حرف بزنم بد و بیراه شروع میشد و میگفتند: «حق نداری هیچ حرفی بزنی هر چه ما میگوییم بنویس.» من هم هیچی روی کاغذ نمینوشتم من میدانستم مرا به چه دلیل در اتاق زندانی کردند. چند روز زیر ضرب سران عقب مانده رجوی بودم. به لحاظ صنفی به من رسیدگی نمیشد.
یک روز درب اتاق باز شد و زنی بنام «مرضیه» با چند نفر از سران فرقه وارد اتاق شدند. او را میشناختم در روابط پادگان اشرف بود. روی صندلی نشستند و مرضیه شروع کرد به بد و بیراه گفتن. گفت: «چرا اعتراف نمیکنی که نفوذی هستی چرا وقت ما را میگیری؟ میدانی اگر تو را تحویل دولت عراق بدهیم و به آنها بگوییم تو جاسوس هستی تو را در جا اعدام میکنند. دولت عراق با جاسوس شوخی ندارد!» من هم در جواب به مرضیه گفتم: «شما به من مهلت نمیدهید حرف بزنم.» در جواب گفت: «خوب بگو.» من هم گفتم: «شما که میگویید من نفوذی هستم، اما من سرباز بودم و در جبهه جنگ اسیر شدم مگر یک اسیر میتواند نفوذی باشد شما مرا به اسارت در آوردید من که خودم آگاهانه به شما نپیوستم.» مرضیه و دار و دستهاش تازه فهمیدن که چه گافی دادهاند و بلند شدند و از اتاق رفتند بیرون.
فکر کنم بعد از دو روز مجددا عادل سراغ من آمد و گفت: «اشکال ندارد. روی کاغذ ننویس نفوذی، بنویس که من متعهد میشوم که دیگر با کسی محفل نگذارم و فرد تشکیلاتی شوم. من هم اجبارا روی کاغذ نوشتم.» همان لحظه مرضیه وارد اتاق شد و گفت: «میروی به مقر خودت هر کسی از شما سئوال کرد کجا بودی بگو رفته بودم بغداد در یکی از مقرها کار میکردم وای به حالت اگر غیر از این بگویی! دیگر به تو رحم نمیکنیم. برو برای خواهر مریم دعا کن که در این وضعیت اسفناکی که داری انقلاب خودش را برای تو و امثال تو آورد که شما را پاک کند.» از اتاق بیرون رفت. من به عادل گفتم: «پس داستان نفوذی چی بود که به من چسباندید!؟» در جواب گفت: «حرف اضافه نزن. رفتی مقر فقط روی بحثهای انقلاب خواهر مریم متمرکز شو.» من به مقر برگشتم و محفل من با دوستانم بیشتر شد و برگشتم پله اول.»
http://new.sanatnews.ir/News/1/304420
برچسب ها :
منافقین
,
جاسوس
,
دولت عراق
,
بغداد
آدرس ايميل شما:
*
آدرس ايميل دريافت کنندگان
*
Sending ...
*
پربازديد ترينها
دانشبنیانها، همقدم زائران در راهپیمایی عظیم اربعین
هیچ مدرسهای در تهران در لیست ساختمانهای ناایمن بحرانی قرار ندارد
۹۶۰ هزار عملیات کانتینری در بندرشهید رجایی هرمزگان ثبت شد
مغز در دوران بارداری سازماندهی مجدد میشود
توقیف 2 شناور حامل قاچاق در آبهای بوشهر
بازار سرمایه مثبت شد
اعزام و پذیرش ۷۴ هزار مسافر در مسیر استانبول با ۳۶۶ پرواز پس از تحریم پروازهای اروپا
ماموریت استاد دانشگاه خواجهنصیر برای توسعه شرکتهای دانشبنیان با حکم «افشین»
مدال آوران المپیک پاریس از سربازی معاف شدند
دومین نقش برجسته قدیمی ایران در فارس ساماندهی میشود
ماجرای ترک سیگار سوژه یک مستند جدید شد
تعداد خودروهای شخصی عامل آلودگی هوای تهران
آخرين اخبار
شکایت یونیفل به دولت لبنان
دریافت وام اجاره مشروط به ثبت سکونتگاه
تحولی در بستهبندی مواد غذایی با توسعه مادهای جدید
بهروزرسانی دروس آموزش محیطبانی در دستور کار قرار دارد
شمار شهدای جنگ نسلکشی علیه غزه به مرز ۵۵ هزار نفر رسید
افرایش تورم تولید برق در کشور
پدیده فرانسوی چشم مونیخیها را گرفت
حمایت از فعالان صنعت برق از مسیر بورس انرژی
انهدام تجهیزات ارتش صهیونیستی توسط سرایا القدس
مهاجم سنگالی به خیبر پیوست
افزایش ارتفاع موج در خلیج فارس
وزیر صهیونیست خواستار مصادره بلندگوهای مساجد شد
کليه حقوق محفوظ و متعلق به پايگاه اطلاع رسانی صنعت نيوز ميباشد
نقل مطالب و اخبار با ذکر منبع بلامانع است
طراحی و توليد نرم افزار :
نوآوران فناوری اطلاعات امروز