مردی که اعدام و حبس ابد را جدی نگرفت!
تاريخ : اول شهريور 1404 ساعت 15:22   کد : 378489
نجف دریابندری بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به اعدام و سپس حبس ابد محکوم شد اما این قضایا را جدی نگرفت و به کار ترجمه ادامه داد.

به گزارش ایسنا، نجف دریابندری، مترجم و نویسنده مطرح فقید، بر اساس شناسنامه متولد اول شهریور ۱۳۰۸ در آبادان بود. البته خودش در کتاب «سال‌های جوانی و سیاست: خاطرات نجف دریابندری از آبادان» در گفت‌وگو با حسن میرزائی اینگونه بیان می‌کند: ««بنده در سال ۱۳۰۷ متولد شدم. البته شناسنامه‌ام ۱۳۰۸ است. ولی در زمستان ۱۳۰۷ در محله حمام جرمنی به‌دنیا آمدم.» بنابراین زمان دقیق تولد او مشخص نیست.

مدرسه را از پنج‌ یا شش‌سالگی شروع کرد اما درس را در دبیرستان نیمه‌کاره رها کرد. دریابندری ماجرای ترک تحصیلش را اینگونه بیان می‌کند: «تا سال نهم در مدرسه رازی بودم و بعد تحصیل را رها کردم: حالا چی شد که رها کردم. خیلی ساده است. معلمی داشتیم به اسم آقای علوی که معلم ریاضیات و هندسه بود. یک روز که درس رسم داشتیم و من رسمم را نکشیده بودم، آمد پرسید رسم شما کجاست؟ گفتم که نیاوردم. گفت خیلی خب پاشو برو بیار. من هم از کلاس رفتم بیرون که رسمم را بیاورم و دیگر برنگشتم. بعد از هفت، هشت، ده ماه رفتم شرکت نفت.»

بعد از ترک تحصیل، با توجه به علاقه‌ای که به زبان انگلیسی داشت به صورت خودآموز شروع به خواندن زبان انگلیسی کرد و ظرف مدت یک‌سال انگلیسی را یاد گرفت. او یکی از عوامل مؤثر در یادگیری زبان انگلیسی را سینما عنوان کرده بود؛ «من مقداری زیادی از انگلیسی را توی سینما یاد گرفتم به‌طوری که وقتی رفتم شرکت نفت که استخدام بشوم انگلیسی را خوب می‌دانستم و نه‌تنها می‌خواندم بلکه حرف هم می‌زدم. برای اینکه توی سینما گوش می‌کردم و تلفظ زبان -انگلیسی و نه امریکایی- را از همین سینما یاد گرفته بودم. وقتی که رفتم شرکت نفت یک انگلیسی مسئول استخدام بود. او چند سؤال پرسید و من که جواب دادم تعجب کرد و گفت: شما انگلیسی را از کجا یاد گرفتی؟ گفتم همین‌جا در آبادان یاد گرفتم. گفت که انگلیسی حرف زدن را از کجا یاد گرفتی؟ گفتم که این را هم توی سینما یاد گرفتم. حالا جالب این بود که من چون انگلیسی حرف زدن را توی سینما یاد گرفته بودم در واقع از خیلی از انگلیسی‌ها بهتر و ادبی‌تر حرف می‌زدم. می‌دانید آن‌ها لهجه‌های محلی دارند، ولی من انگلیسی را خیلی قشنگ حرف می‌زدم.»

البته شروع ترجمه و علاقه‌مندی برای کار ترجمه برای دریابندری هم از همین سال‌ها بود: «من یک سال بعد از ترک تحصیلم، وقتم را در خواندن و یادگیری زبان انگلیسی صرف کردم و وقتی که یک سال تمام شد، در واقع انگلیسی بلد بودم. کتاب انگلیسی می‌خواندم و حرف می‌زدم. بعد شروع کردم به ترجمه. خیال می‌کنم هفده، هجده ساله بودم که داستان‌های ویلیام فاکنر را می‌خواندم و دو، سه تا از داستان‌های کوتاهش را ترجمه کردم. سی‌سال بعد هم سه داستان دیگر از فاکنر ترجمه کردم و کتابی منتشر کردم به نام «یک گل سرخ برای امیلی». ولی به آن سه‌تای اول هیچ دست نزدم. یعنی سه داستان این مجموعه همان ترجمه‌ای است که در هفده، هجده سالگی انجام داد. البته خالی از اشکال نیست.»

در سال‌های ۱۳۲۸-۱۳۲۷ وارد فعالیت سیاسی شد و به عضویت حزب توده در آمد، البته قبل از آن هوادار حزب توده بود. هفت-هشت ماه بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با اتهام عضویت در حزب توده دستگیر و روانه زندان شد. دریابندری پس از بازداشت به اعدام محکوم شده بود سپس با یک درجه تخفیف، حبس ابد گرفت. او درباره احساسش از این حکم گفته بود: «من شخصا باید بگویم قضایا را خیلی جدی نمی‌گرفتم. خب البته حبس ابد به من دادند و پیدا بود که به این زودی‌ها آزاد بشو نیستم. ولی خب کاری که من کردم این بود که برای خودم کتاب فراهم کردم و شروع کردم به ترجمه و نقاشی کردن. در واقع «تاریخ فلسفه غرب» اثر برتراند راسل را توی زندان ترجمه کردم و چند کار دیگر را از جمله نمایشنامه‌های «اسکار وایلد». داستانی هم از «مارک تواین» ترجمه کردم. بعد از انتقال به زندان قصر نقاشی هم می‌کشیدم.»

او پس از آزادی از زندان، به انتشارات «فرانکلین» رفت و به مدت ۱۷ سال در آن‌جا بود؛ هم معاون فرهنگی بود و هم سرویراستار. در سال ۱۳۵۴ از آن‌جا بیرون آمد و از همان سال همکاری‌اش را با رادیو تلویزیون آغاز کرد تا انقلاب. در این مدت او سرپرستی دوبله فیلم‌ها را به زبان فارسی به عهده داشت. بعد هم خانه‌نشین شد اما در همه این سال‌ها تا زمانی که دچار سکته مغزی شد، ترجمه می‌کرد.

او قبل از انقلاب ۱۴ کتاب ترجمه داشت و بعد از انقلاب حدود ۲۱ کتاب که تالیف و ترجمه است. «کتاب مستطاب آشپزی، از سیر تا پیاز» را با همکاری همسر فقیدش، فهیمه راستکار نوشته بود.

نجف دریابندری ۲۳ آبان ۱۳۹۳ دچار سکته مغزی شد و به دنبال آن در آی‌سی‌یو بستری شد. سازمان میراث فرهنگی در سال ۹۶، عنوان گنجینه زنده بشری را به نجف دریابندری داد و از دانشگاه کلمبیا هم به خاطر ترجمه‌های برجسته‌اش به او نشان ویژه دادند. سرانجام ۱۵ اردیبهشت سال ۱۳۹۹ از دنیا رفت.

نجف دریابندری یادگاری‌های ارزشمندی را به‌جا گذاشت و رفت: «پیرمرد و دریا» و «وداع با اسلحه» (ارنست همینگوی)، «بیگانه‌ای در دهکده» و «هاکلبری فین» (مارک تواین)، «یک گل سرخ برای امیلی» و «گور به گور» (ویلیام فاکنر)، «پیامبر و دیوانه» (جبران خلیل جبران)، «رگتایم» و «بیلی باتگیت»، (دکتروف)، «بازمانده روز» (کازوئو ایشی‌گورو)، «تاریخ فلسفه غرب» (برتراند راسل)، «فلسفه روشن‌اندیشی» (ارنست کاسیرر)، «خانه برناردا آلبا» (فدریکو گارسیا لورکا).