قاتل مادر: سه بار خودکشی کردم، اما زنده ماندم!
تاريخ :
يازدهم دی 1401 ساعت 12:57
|
|
کد : 272678
|
ایران نوشت: بیست و یکم آذر پسری جوان با پلیس تماس گرفت و گفت مادرش به قتل رسیده است.
پس از این تماس مأموران پلیس در محل حادثه که خانهای در یکی از مناطق جنوب تهران بود، حضور یافتند و با جسد زنی که با ضربات چاقو به قتل رسیده بود، مواجه شدند. گزارش این حادثه به قاضی محمد حسین زارعی، بازپرس جنایی تهران اعلام و او به همراه تیمی از مأموران تجسس پلیس آگاهی در محل جنایت حاضر شد. پسر مقتول که با پلیس تماس گرفته بود به مأموران گفت: چند سال قبل پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. از آن زمان، من با مادرم زندگی میکردم و برادرم با پدرم، اما به تازگی برادرم پیش ما آمده بود و با من و مادرم زندگی میکرد.
وی ادامه داد: امروز(روز حادثه) بعد از پایان کار زمانی که به خانه برگشتم هر چه زنگ در را زدم کسی جواب نداد. با کلیدی که داشتم وارد خانه و به محض ورود، با جسد مادرم مواجه شدم و پلیس را خبر کردم.
قاتل آشنا
در ادامه بررسیها مشخص شد که در ورودی خانه سالم است و جنایت از سوی فردی آشنا رخ داده است. همچنین مشخص شد که پسر دیگر مقتول که جوانی 19ساله است، مدتی قبل برای ترک اعتیاد به کمپ رفته و چند روز قبل از کمپ مرخص شده بود. تحقیق از همسایهها نشان میداد که او از وقتی که به خانه مادرش برگشته بود، بارها با او درگیری داشته است. این در حالی بود که وی پس از جنایت ناپدید شده بود و شواهد نشان میداد که قاتل کسی جز او نیست.
دستگیری در مشهد
دستور بازداشت پسر 19ساله صادر شد و تحقیقات کارآگاهان جنایی برای دستگیری وی ادامه داشت تا اینکه پس از یک ماه ردپای او در مشهد بهدست آمد. چهارشنبه گذشته بود که رهگذران در یکی از خیابانهای مشهد با پیکر نیمهجان پسری جوان مواجه شدند که بیحال روی زمین افتاده و به سختی نفس میکشید. آنها با اورژانس تماس گرفتند و پسر جوان به بیمارستان انتقال یافت. او بهدلیل مسمومیت ناشی از مصرف بیش از حد دارو به کما رفت اما با تلاش پزشکان به زندگی برگشت اما هنوز هویت وی مشخص نبود. با این حال مدارک شناسایی وی که در جیبش بود، هویت او را فاش کرد و مشخص شد که وی همان قاتلی است که به اتهام قتل مادرش در تهران تحت تعقیب پلیس قرار دارد. در این شرایط بود که مأموران اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت راهی مشهد شدند و متهم را پس از بهبودی بازداشت و به تهران انتقال دادند.
او دیروز به دادسرای جنایی تهران منتقل شد و وقتی پیش روی قاضی محمد حسین زارعی، بازپرس شعبه اول قرار گرفت، به قتل مادرش اقرار کرد و مدعی شد که پس از ارتکاب جنایت، بهدلیل عذاب وجدان قصد داشته به زندگیاش پایان دهد اما زنده مانده است. متهم به دستور بازپرس جنایی برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم آگاهی تهران قرار گرفته است.
نمیخواهم زنده بمانم
متهم به مخدر گل اعتیاد دارد و میگوید که پس از جدایی والدینش از مادرش کینه به دل گرفته و روز حادثه آنقدر عصبانی شده که نتوانسته خشمش را کنترل کند و دست به این جنایت هولناک زده است. گفتوگو با او را بخوانید.
چرا از مادرت کینه به دل داشتی؟
آتش این کینه از دوران کودکی روشن شد، زمانی که 6ساله بودم. در آن زمان پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. قبل از آن مدام با هم درگیری داشتند و از وقتی یادم است، خاطرهای جز دعوای آنها ندارم. بعد از طلاق، حضانت من به پدرم و حضانت برادر بزرگترم به مادرم سپرده شد. بعد از آن زندگی سخت من شروع شد. به همینخاطر از مادرم کینه به دل گرفتم. چون او را مسبب جدایی و روزهای سختم میدانستم.
چرا زندگیات سخت بود؟ مگر با پدرت زندگی نمیکردی؟
بعد از طلاق، پدرم افتاد در کارهای خلاف. مادرم هم شرایط خوبی نداشت و ناچار بود در خانههای مردم کار کند تا خرج زندگیاش تامین شود. مادرم نمیخواست با پدرم زندگی کند و احساس میکردم اگر اصرار او برای جدایی نبود هرگز عاقبت پدرم، خودش و من که به دام اعتیاد گرفتار شده بودم، این نمیشد. چند ماه قبل پدرم بهخاطر خلافی که مرتکب شده بود به زندان افتاد و مادرم نیز مرا نزد خودش برد. 4سالی میشد که معتاد به حشیش، شیشه و گل شده بودم و بیشتر گل مصرف میکردم. مادرم مرا به کمپ برد و به تازگی از کمپ مرخص شده بودم. در مدتی که پیش مادرم بودم، گذشتهام بیشتر اذیتم میکرد. اینکه چرا من این همه سال از محبت او محروم بودم و چطور خیلی از شبها تا صبح گریه میکردم و حسرت میکشیدم. همینها باعث میشد که عصبانیتم بیشتر شود.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
برادرم در خانه نبود. مادرم سرگرم تماشای تلویزیون بود و حال من خیلی بد بود. افسرده و عصبانی بودم. آنقدر عصبانی که نفهمیدم چه شد که با چاقو به سمت مادرم حمله کردم و جانش را گرفتم. بعد از آن عذاب وجدان داشت خفهام میکرد. تصمیم گرفتم به زندگی خودم نیز پایان بدهم. به همین دلیل با چاقو ضربهای به گردنم زدم اما ضربه آنقدر عمیق و کاری نبود. از خانه بیرون رفتم. خودم زخمم را درمان کردم و برای اینکه عفونت نکند آنتیبیوتیک مصرف کردم. با این حال میخواستم از شر خودم خلاص شوم. از فردی قرص برنج خریدم و آن را خوردم. اما فروشنده، قرصهای گیاهی به جای قرص برنج به من انداخته و این بار هم زنده ماندم.
چه شد که سر از مشهد در آوردی؟
نمیدانم. اصلا در حال خودم نبودم. 2روز در تهران سرگردان میچرخیدم و بعد سوار اتوبوس شدم و رفتم مشهد. در آنجا تعدادی قرص خریدم تا به زندگیام پایان بدهم اما باز هم زنده ماندم و مردم در خیابان به دادم رسیدند. انگار قرار نبود بمیرم، قرار است زنده باشم و تا آخر عمرم با این عذاب وجدان زندگی کنم.
|