محاکمه نامادری به اتهام قتل
تاريخ : نهم اسفند 1400 ساعت 14:07   کد : 245828
روزنامه جوان: تابستان سال‌۹۹ مأموران پلیس پایتخت از مرگ مشکوک پسر خردسالی در یکی از بیمارستان‌های شهر با خبر و راهی محل شدند. شواهد اولیه نشان می‌داد پسر شش‌ساله به نام سپهر که همراه نامادری‌اش زندگی کرده بر اثر مصرف قرص متادون بیهوش شده و بعد از انتقال به بیمارستان فوت کرده است. به این ترتیب پرونده با شکایت مادر سپهر به جریان افتاد و نامادری او به نام سمیرا بازداشت شد.
 
متهم که معلم بود ابتدا جرمش را انکار کرد، اما در بازجویی‌های بعدی گفت: قرص متادون را برای خودکشی خودم خریدم و داخل شیشه نوشابه‌ای ریختم، اما در نبود من سپهر آن را خورده بود.
 
با اقرار‌های زن جوان پرونده بعد از صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد و روز گذشته روی میز هیئت قضایی شعبه پنجم دادگاه قرار گرفت.
 
ابتدای جلسه مادر سپهر درخواست قصاص کرد. در ادامه پدر او به نام سهیل به جایگاه رفت و گفت از همسر دومش شکایتی ندارد. او در ادامه گفت: سمیرا زن مهربانی است. زمانی که با او ازدواج کردم دو پسرم به نام‌های سپهر و نادر رابطه خوبی با او داشتند. نمی‌توانم قبول کنم او قاتل فرزندم است.
 
در ادامه زن جوان در جایگاه ایستاد و گفت: اتهام قتل را قبول ندارم. وی گفت: خانواده‌ام با ازدواجم با سهیل مخالف بودند، اما من عاشق او بودم به همین خاطر با او ازدواج کردم. با بچه‌های او رابطه خوبی داشتم به طوری‌که آن‌ها مرا مامان صدا می‌زدند. این مسئله باعث شده بود مادر آن‌ها حساس شود و گاهی به من حسودی کند.
 
متهم گفت: بعد از مدتی متوجه شدم پسران سهیل آسیب روحی و جسمی شدیدی به خاطر طلاق مادرشان دیده‌اند. به همین خاطر در ماه یک‌میلیون‌تومان هزینه بازی درمانی بچه‌ها را پرداخت می‌کردم. من شوهرم و فرزندانش را خیلی دوست داشتم پس دلیلی وجود نداشت بخواهم به آن‌ها آسیب برسانم.
 
متهم در پاسخ به سؤال هیئت قضایی درباره اعتراف در دادسرا گفت: تحت فشار‌های بازجویی آن حرف‌ها را زدم، چون مأموری که مرا بازجویی می‌کرد گفت شوهرم مرا طلاق داده و می‌خواهند خواهرم را نیز بازداشت کنند به همین خاطر این حرف‌ها را زدم. باور کنید نمی‌دانم متادون چیست و چگونه می‌شود تهیه کرد.
 
او در ادامه گفت: مادر سپهر بعد از ازدواجم مدام پیام می‌فرستاد و می‌گفت «سهیل تو را برای پرستاری بچه‌ها گرفته و یکسال دیگر طلاقت می‌دهد.» او می‌گفت حالش خوب شود دوباره رجوع می‌کند. او به بچه‌ها یاد داده بود خودکشی کنند. چون یک روز نادر وقتی از خانه مادرش آمد گفت اگر به حرفش گوش ندهم قرص می‌خورد. گفتم چه کسی این حرف را به تو یاد داده که گفت مادرش گفته است.
 
مادر بچه‌ها که از طلاقش پشیمان شده بود به همین خاطر قصد داشت زندگی ما را بهم بزند. حالا هم با این شکایت یکسال و نیم است، مرا فقط به اتهام نامادری به زندان انداخته است.
 
در پایان هیئت قضایی جهت صدور رأی وارد شور شد.